نکته اول: ممکن است یک حقیقت، دارای شئون مختلفی باشد و با در نظر گرفتن هر یک از آن شئون، نامی خاص بر آن نهاده شود. مثلا خداوند متعال که مستجمع جمیع صفات کمال است، «الله» نامیده می‌شود. خدای متعال، ازآن‌جهت که به بندگان روزی می‌دهد، «رازق» نامیده می‌شود و بدان جهت که موجودات را خلق کرده«خالق» نامیده می‌شود.

 

2️⃣ نکته دوم : انسان از نیرو و قوه‌ای برخوردار است که با آن، حقایق(کلیات) را درک می‌کند و از جهات مختلف ، نام‌های متعددی به خود می‌گیرد. (1)

 

3️⃣ نکته سوم :  به قوه درّاکه انسان، عقل می‌گویند،چون انسان را از ناپسندی‌هاوزشتی ها عقال می‌کند.

عقال هم به معنای بستن زانوهای شتر و مهار کردن آن است.

پیامبر اکرم فرمودند: «إِنَّ الْعَقْلَ‏عِقَالٌ‏ مِنَ الْجَهْل‏»؛ «عقل، عقال از جهالت و نادانی است». (2)

و ازآن‌جهت که، در مقابل آراء، اندیشه‌ها و افکار، به‌سرعت عکس‌العمل نشان داده، متحول و منقلب می‌شود، اطلاق «قلب» بر او می‌شود.

 

4️⃣ نکته چهارم: توجه داشته باشیم، مراد از قلب در قران کریم، همین قوه درّاکه هست نه قلب مادی صنوبری لذا ، فهم و عدم فهم را به قلب نسبت می‌دهد: «لَهُمْ قُلُوبٌ‏ لا يَفْقَهُونَ بِها»؛ «آن‌هادل‌ها [عقل‌ها] يى دارند كه با آن (انديشه نمى‏كنند، و) نمى‏فهمند». (3)

 

نتیجه اینکه: عقل و قلب دو تعبیر از یک حقیقت می‌باشند.

 

?پی‌نوشت ها:

 

1. ادب فنای مقربان، ج۲، ص17

2. تحف العقول، ص: 15

3. اعراف/179

موضوعات: شماره یک  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...